خاطرات ضیافت
خیلی وقت نیست که به اطرافم حساس شدم وبه دنبال فرد یا کتابی برای پیدا کردن جوابی برای چراهایم می گردم.وقتی پوستر تبلیغاتی نقد کتاب نفحات نفت رو دیدم حس کنجکاوی بهم دست داد.آخه تا به حال یه نویسنده رو از نزدیک ندیده بودم و فقط آنها رو از رو کتابهاشون می شناختم.به هر حال رفتم ودر جلسه شرکت کردم.راستش حرفهای آقای امیرخانی زیاد جالب نبود،شاید دلیلش این بود که خیلی سربسته حرف می زدند چون وقتی کتابهاشون رو خوندم خیلی خوشم اومد.به هر حال جلسه تموم شد واومدیم بیرون کتاب نفحات نفت هنوز نرسیده بود ومجبور شدم کمی منتظر بمونم اونهم میون یه عالمه آقا ،تنها دختر اون جا بودم خیلی معذب شدم ولی به هر حال خریدم حالامی خام براتون از کتاب نشت نشا بگم یعنی خلاصه ای از اون رو با قلم خودم... اول از کلمه نشت نشا بگم که من فکر کردم لشت نشا هست وچون منم یه جورایی رشتیم برام جالب شدوخریدم ولی بعد فهمیدم گول خوردم.ایشون کاربرد نشت رو به فرار ترجیح دادن(فرار مغزها)واز کلمه ی نشا استفاده کردند به عنوان کنایه از زحمتی که نظام آموزشی برای افراد می کشه واونها رو نشا می کنه اما افسوس که اونها نشت میشن به خارج وهرگز در سرزمین خودمون درو نمیشن.در فصل روابط علی اشاره دارند به بعضی از مسولین که زمانی فریاد توسعه می کشند وبا شعار توسعه ،بی حساب دانشگاه می سازند وبعد که عوارض جانبی بروز کردند همان معضلات که یکیش فساد هست رو محکوم می کنند ولی توجه ندارند این محصول همان فرآیند شتابزده ی آنهاست.چیزی که برایم خیلی جالب بود علت وجود تعداد حزب ها رو در کشور رو مسایل اقتصادی می دونند،مثلادر کشوری که اقتصاد سنتی(بورس گندم،نفت)واقتصاد مدرن(صنایع تک) روبه روی هم قراربگیرند نتیجه دو حزب در نظام سیاسی اون کشور هست ولی در کشور ما که اقتصاد فقط به نفت وابسته هست دیگر خواسته وجود چند حزبی که توسط بعضی ها سر داده میشه بی معنی هست. در مورد نشت منابع،ایشون منابع رو شامل مغزها،بازوهاوسرمایه میدونند واینکه هیچ فرقی نمی کنه که کودومشون نشت کنه،نشت هر کودوم به ما ضربه میزنه.تا به حال فکر کرده اید نداشتن مغز متفکر در جامعه چه معضلاتی رو پیش میاره؟اگر کسی در جامعه نباشه که مشکلات اقتصادی رو شناسایی کنه ،؟اگر کسی نباشه خطرات سیاسی امنیتی رو بشناسه،اگر کسی رو نداشته باشیم که در مقابل ظلم مردم رو متحد کنه چی به سر یه کشور میاد؟این همون آرزویی هست که برای تحقق اون دشمنانمون مرزهای کشورشون رو به روی نخبگان،سرمایه داران وحتی بازوهای جوانانمان باز کرده اند. در فصل در زمین که می کاریم؟می گوید با این طرز کاشت وداشت ،پدیده ی نشا کاملا طبیعی است.در دوران دانشگاه چیزهایی می آموزیم که نتنها ممکن است هرگزبه کارمان نیاید بلکه چندین سال وقت با ارزش یک جوان را هم میگیرد.حقیقت این است که دانشگاه از مردم فاصله گرفته است وصنعت هرگز دانشگاه را در حد واندازه ای نمی داند که از او سوال بپرسد.خوب پس این علوم به چه دردی می خورد؟به درد همان جایی می خورد که آمده .علم وقتی تولید می شود که سوالی طرح شود،خوب مگر کتاب های ما از غرب نیامده پس جواب سوالات همانهاست،پس یک دانشجوی مهندسی وقتی می بیند علمش به درد غرب می خورد خودبه خود نشت میکند به غرب چون بسیار زحمت کشیده ونمی تواند ببیند که حالا که باید حاصل زحماتش را ببیند تازه می فهمد این همه زحمت در صنعت به دردش نمیخورد شما بگویید یک جوان پرشور میتواند با این مسیله کنار بیاید؟ وازاینها دردناکتر قضیه ی مقاله هاست.سطح علمی یک استاد با مقاله هاشه.هر چه به یک مقاله بیشترارجاع داده شود سطح علمی آن بالاتر است خوب بیشتر ارجاعات از غرب است پس یک استاد برای بالا رفتن سطحش باید به سوالات ومشکلات غرب جواب بدهد تا در نتیجه میزان ارجاعات بالا برود پس نتیجه استادان ما بی هیچ جیره ومواجبی برای آنها کار می کنند یعنی بدون فرار هیچ مغزی علم ما هم نشت می کند. ما باید برای تولید علم ابتدا سوال بومی طرح کنیم.
Design By : Pichak |